ادامه خاطرات از 11 فروردين تا 15 فروردين
روز 12 فروردين بابايي كيشيك بود و ساعت 12 اومد خونه عمه اينا اومدند خونمون عيد ديدني و بعد هم با هم رفتيم ناهار بيرون.ثمين با آرام حسابي بازي كردند .من ديزي سفارش دادم خوشمزه بود بابايي هم بريون و ثمين هم مثل هميشه زرشك پلو با مرغ بقيه هم هركدوم يه چيزي سفارش دادند.نوش جونشون خلاصه بعد از ناهار اومديم خونه و يه خواب دلچسبي رفتيم و شب هم با مامان و داداش رفتيم شب نشين خوش گذشت و خوب بود.13 به در هم باغ بوديم آسمون هم باروني و بهاري .عصرش هم مامانم آش رشته درست كرد و چون شب شهادت حضرت زهرا بود كاچي هم درست كرد خيلي خوشمزه شده بود جاتون خالي... روز 14 فروردين هم از عصر مهمون داشتيم تا ساعت 11 شب فقط بينشون يه فاصله 5 دقيقه اي مي افتاد تا بشقاب تميز كنم و بشورم و دوباره مهموناي جديد....ثمين هم كه الهي فداش بشم خيلي كمكون ميداد شيريني و گز و شكلات تعارف ميكرد و ميگفت من ميخوام پذيرايي كنم .15 فروردين هم رفتيم دفتر و اونجا رو خونه تكوني كرديم و شستيم و ظهر هم خونه بابا تا شب ..............