ما دوباره اومدیم
سلام . ما دوباره اومدیم.فکر کنم ده روزی بود که نبودیم .مامان جون و باباجون و دایی ثمین زیارت کربلا بودند و شنبه اومدند خوب معلومه دیگه ثمین ما هم اونجا مشغول پذیرایی بود به روش خودش .فقط باید یه نفر در بست خدمت ایشون باشه تا خدای نکرده اتفاقی براش پیش نیاد یا دستش رو به میز میگرفت و بلند میشد که میترسیدم لبش بخوره به میز یا از روی میز میوه بر میداشت درسته میکرد توی دهنش که خیلی خیلی براش بده. خلاصه دخترمون یه شیطون بلای نازی شده که نمیدونید بهش میگم ثمین یه بوس بفرست دستای کوچیکش رو میچسبونه به لبش یا اینکه بهش میگم ثمین دست به سینه بشین مثل فرشته ها دست به سینه میشینه. ثمین عزیزم خیلی دوستت دارم .  ...
نویسنده :
بابایی و مامانی
9:34
غذای مورد علاقه نی نی ثمین
سلام.امروز ناهار برای ثمین و بابایی ماکارونی درست کردم .ثمین کوچولو ماکارونی خیلی دوست داره میذاره دم دهنش و میکشه بالا .همه ی لباسش و دست و صورتش رو چرب و چیلی کرد.ثمین کباب هم خیلی دوست داره . ...
نویسنده :
بابایی و مامانی
9:32
بدون عنوان
ثمين عزيزم در حالي به دنيا مي آمد كه ماماني پانزده روزي بود كه يكي از عزيزترين عزيزاش رو از دست داده بود.ثمين با اومدنش شادي و عشق رو به همه ي خانواده هديه كرد.اينجاست كه حكمت كارهاي خداي مهربون رو مفهمم.... ...
نویسنده :
بابایی و مامانی
9:30
به اهداف خود زودتر برسیم
چطور سریع تر از آنچه تصور میکنید به اهداف خود برسید! 1-خواسته های خود در هر حوزه کلیدی زندگی را دقیقا مشخص کنید. 2-آنها را بنویسید. 3-مهلتی تعیین کنید. 4-موانعی را که برای دستیابی به اهدافتان باید بر آنها غلبه کنید را مشخص سازید. 5-دانش،اطلاعات و مهارت هایی را که برای دستیابی به اهدافتان نیاز دارید مشخص کنید. 6-افرادی که به کمک و همکاری آنها قادر به دستیابی به اهدافتان هستید،مشخص کنید. 7-فهرستی از همه کارهایی تهیه کنید که برای دستیابی به اهداف باید انجام دهید. 8-فهرست خود را در قالب یک برنامه سازماندهی کنید. ...
نویسنده :
بابایی و مامانی
11:02
بدون شرح
ثمین طلا ، ناز خوشگلا
ثمین خیلی خوشمزه شده
سلام.امروز چهارشنبه 12 مهرماه 1391 هستش و ساعت 9:15 صبح. ثمین خانم مغز بادوم که حالا واسه خودش خانمی شده چه حرفا و چه کارها که نمیزنه و نمیکنه .چند روز پیش موقعی که داشتم سبزی پاک میکردم و ثمین هم اومد نشست و دست به سبزی ها زد گفتم مامانم دست نذار کثیفه اونوقت با یه حالتی گفت اخه مامان دارم کمکت میدم. دیشب داشت فندق میخورد گفتم ثمین چی میخوری گفت صندوق عبق . دیروز که رفته بود خونه مامانم گفته بود مامان و بابا اذیت کردند منم اومدم اینجا . رنگ ها رو کم کم داره یاد میگیره یه بسته شکلات براش خریدیم نشست نارنجی هاش رو جدا کرد و ریخت توی کیفش و گفت مامان نارنجی هاش مال من بقیش مال شما ....
نویسنده :
بابایی و مامانی
11:12
یه سلام دوباره
آخرین جمعه ماه مهمانی خدا
سلام.امروز آخرین جمعه ماه مبارک رمضان است.خیلی زود گذشت تا نیومده بود میگفتیم وای با گرمای هوا و با تشنگی چیکار کنیم آخه ماه رمضون توی تابستون یعنی چی؟کاش فقط ماه رمضون توی زمستون بود کاش خدا میگفت که حالا هوا گرمه روزه نگیرید به جاش توی زمستون بگیرید و هزار هزار نظر و نظریه بیخود. حالا ببینید ماه رمضون داره تموم میشه و ما همه تونستیم که روزه بگیریم و شد که توی گرمای هوا هم روزه بگیریم و شد. بدا و بدا به حال اونایی که بی هیچ عذر و بهونه ای توفیق روزه این ماه رو از دست دادند و با کمال وقاحت روزه خواری کردند البته این رو هم بگم روزه اونایی که گرفتند معلوم نیست قبول باشه ولی حداقلش اینه که حکم خدا رو گوش دادند و نافرمانی نکردند. ...
نویسنده :
بابایی و مامانی
19:03