ثمين دختر زيباي ماثمين دختر زيباي ما، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره
محمدصدرا کوچولومحمدصدرا کوچولو، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

***ثمین ناز نازی***

خدایا شکرگزار تمام نعمت های زندگیم هستم.

ادامه پست قبلي

روز شانزدهم صبح بابايي رفت اداره و ثمين هم مهد دوتاشون رو از زير قرآن رد كردم تا ان شاا... در سال جديد خدا محافظشون باشه و پشت و پناهشون.خودم هم اومدم دفتر تا ظهر... بقيه نوشته هام در ادامه مطلب: عصر كه شد ثمين رو حموم كردم و رفتيم يه سر خونه بابا آخه قرار بود يكشنبه بابا از مكه بياد با مامان رفتيم بيرون و مامان يه خرده خريد كرد و بعد هم آورديمش خونه و خودمون رفتيم سپاهان شهر خونه عموي ثمين اونجا براي شام دعوت بوديم. صبح يكشنبه ثمين مهد نرفت و موند پيش مامان جون اطهر و من اومدم دفتر بعدش هم بابايي اومد دنبالم و رفتيم گل سفارش داديم و ثمين و برداشتيم و گل رو از گل فروشي گرفتيم و رفتيم خونه بابا نماز و ناهار و بعد هم آماده به طرف فرودگاه...
23 فروردين 1393

ادامه خاطرات از 11 فروردين تا 15 فروردين

روز 12 فروردين بابايي كيشيك بود و ساعت 12 اومد خونه عمه اينا اومدند خونمون عيد ديدني و بعد هم با هم رفتيم ناهار بيرون.ثمين با آرام حسابي بازي كردند .من ديزي سفارش دادم خوشمزه بود بابايي هم بريون و ثمين هم مثل هميشه زرشك پلو با مرغ بقيه هم هركدوم يه چيزي سفارش دادند.نوش جونشون خلاصه بعد از ناهار اومديم خونه و يه خواب دلچسبي رفتيم و شب هم با مامان و داداش رفتيم شب نشين خوش گذشت و خوب بود.13 به در هم باغ بوديم آسمون هم باروني و بهاري .عصرش هم مامانم آش رشته درست كرد و چون شب شهادت حضرت زهرا بود كاچي هم درست كرد خيلي خوشمزه شده بود جاتون خالي... روز 14 فروردين هم از عصر مهمون داشتيم تا ساعت 11 شب فقط بينشون يه فاصله 5 دقيقه اي مي افتاد تا بشقاب...
23 فروردين 1393

خاطرات نوروز 1393 تا به الان

قبل از شروع به نوشتن سال جدید رو به همه دوستان تبریک و آرزوی سلامتی و شادابی میکنیم برای همه ی خوانندگان وبلاگ ثمین کوچولوی ما. لطفا تشریف بیارید ادامه مطلب: امسال نوروز تقریبا متفاوت تر از بقیه سال ها بود .سال تحویل رو خونه خودمون بودیم و بعد از تحویل سال شام رفتیم خونه مامانم چون بابا مکه بودند مامان و داداش تنها بودند امسال بیشتر اونجا بودیم.مامان سبزی پلو ماهی درست کرده بود.عمه خانم و بچه ها هم از تهران اومده بودند اونجا. جمعه اول فروردین بعد از عید دیدنی خونه خاله بابا رفتیم سر مزار مادرجونم و سبزه ای رو که براش کاشته بودم بردم براش.ثمین جونم هم خیلی خانوم و مرتب هر جا مهمونی میرفتیم نهایت ادب رو داشت.این چند روز هم چ...
11 فروردين 1393

بدون عنوان

اگر چه یادمان می رود که عشق تنها دلیل زندگی است ، اما خدا را شکر که نوروز هر سال این فکر را به یادمان می آورد ،  پس نوروزتان مبارک که سالتان را سرشا ر ازعشق کند . ...
2 فروردين 1393
1