ثمين دختر زيباي ماثمين دختر زيباي ما، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره
محمدصدرا کوچولومحمدصدرا کوچولو، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

***ثمین ناز نازی***

خدایا شکرگزار تمام نعمت های زندگیم هستم.

بدون عنوان

اگر چه یادمان می رود که عشق تنها دلیل زندگی است ، اما خدا را شکر که نوروز هر سال این فکر را به یادمان می آورد ،  پس نوروزتان مبارک که سالتان را سرشا ر ازعشق کند . ...
2 فروردين 1393

روزهاي پاياني سال

سلام.امروز شنبه 17 اسفند ماه 1392 و ساعت حدود 10 صبحه. اين روزها ثمين ناز من داره كمك مامان ميده تا خونه رو تميز كنيم تا عيد بياد...حسابي حسابي خسته شديم ولي هنوز يه عالمه كار مونده كه بايد انجام بديم.چهارشنبه كه ثمين اومده خونه ميگه مامان فردا چند شنبه هست گفتم پنج شنبه گفت آخ جون ميريم بازار آخه بچم هم مثل خودم بازاريه فقط هم بازار رو به ذرت مكزيكي و پله برقي ميشناسه  البته از آب هويج بستني هم بدش نمياد صبح كه ثمين رو داشتم آماده ميكردم تا بره مهد بدون هيچ مقدمه اي گفت مامان خوبه يه چند روز بريم فرانسه  گفتم كجا گفت خب فرانسه ديگه حالا اين فكر از كجا به سرش زده و ديشب چه خوابي ديده بوده نميدونم ان شاا... ...
17 اسفند 1392

سریع ترین روش لاغری تا عید

اگر می‌خواهید تا عید اندامی مناسب داشته باشید، با رعایت این رژیم غذایی به آرزوی خود برسید. به گزارش جهان، مسعود فردوسیان، مشاور و متخصص تغذیه و رژیم غذایی و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی در گفتگو با باشگاه خبرنگاران گفت: یک برنامه رژیم غذایی مناسب برای هر فردی بسته به نوع شرایط، اضافه وزن، سن و بیماری‌هایی همچون کم کاری تیروئید در ابتدا مورد بررسی قرار می‌گیرد. وی به رژیم لاغری کلی در این زمینه پرداخت و گفت: به طور کلی باید مواد قندی همچون سیب زمینی، ماکارونی، برنج را در شب حذف کرده و نان و پنیر، خیار و گوجه را جایگزین وعده شام کرد. این متخصص تغذیه و رژیم‌های غذایی به مصرف میان وعده&zwn...
10 اسفند 1392

خواب هاي زيباي ثمينم

سلام.امروز دوشنبه 28 بهمن 1392 و الان ساعت 10:46 صبح ابري و كمي سرد. ثمين خانومم صبح كه از خواب پا شد گفت ماماني يه خوابي ديدم برات تعريف كنم؟ گفتم بگو عزيز دلم   دخترم گفت مامان يه جايي بودم كه يه عالمه جوجه بود و هر جا كه من ميرفتم جوجه ها دنبالم ميومدند و دور من دايره ميشدند   الهي فداش بشم اينقدر خودش خوشش اومده بود .چند روز پيش هم يه خواب ديگه ديده بود و صبح تا از خواب بيدارش كردم كه آمادش كنم بره مهد گفت مامان بشين تا خوابم رو برات تعريف كنم من هم با اشتياق فراوون نشستم و گوش كردم گفت مامان خواب ديدم بهار شده بود يه عالمه گل و درخت بود و پروانه هايي كه رنگي رنگي بودن .بعد پروانه ها ميومدن و روي شاخه ها و فوت م...
28 بهمن 1392