ثمين نگو بلا بگو
سلام.امروز سه شنبه 6 دي 1390 ميباشد. ثمين گلي خوابه و من مشغول به نوشتن.ثمين خانم ديروز براي اولين بار موقعي كه جيش داشت گفت و من خيلي تعجب كردم چون اصلا يادش نداده بودم. كارهاي جالبي ميكنه كه من فكر ميكنم بزرگتر از سنشه.توي پهن كردن و جمع كردن سفره كمك ميكنه ،اگه چيزي روي زمين بريزه فوري دستمال مياره و ميكشه روش .چند روز پيش توي آشپزخونه بوديم و من سرگرم كارهاي خودم كه ديدم زردچوبه ها رو ريخته روي موكت تا ديدم گفتم ثمين واي واي...رفت با عجله دستمال آورد و ميخواست بكشه روي زردچوبه ها كلي قربون صدقش رفتم آخه ثمين هنوز يكسال و هفت ماهشه و اين كارهارو ميكنه. يه حوله كوچيك بر ميداره...
نویسنده :
بابایی و مامانی
8:45