یه خواب خوب
امروز صبح (1391/11/29)قبل از اینکه ساعت زنگ بزنه بیدار بشم برای نماز یه خواب خوبی دیدم.خواب دیدم کربلا بودیم و بهم گفتن نمیخوای بری زیارت گفتم چرا از کدوم طرف برم یه خانمی بود که منو برد گفتم اینجا کجاست گفت از اینجا حرم حضرت ابوالفضل پیداست دیدم خیلی با صفا بود نزدیک ضریح شدم بوسیدم گریه امانم نمیداد از توی ضریح غذای نذری میدادند خانمه یه بشقاب کوچیک داد به من و گفت اینو بده به بچه و من با اینکه ثمین بغلم بود اون غذا رو دادم به یه بچه که کنارم بود ....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی