ثمين دختر زيباي ماثمين دختر زيباي ما، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره
محمدصدرا کوچولومحمدصدرا کوچولو، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

***ثمین ناز نازی***

خدایا شکرگزار تمام نعمت های زندگیم هستم.

خدایا خیلی خیلی شکرت

خدای مهربونم ازت به خاطر همه نعمت هایی که بهمون دادی ممنونم به خاطر نعمت سلامتی که بالاترین نعمت هاست... به خاطر نعمت و رحمت بزرگی به نام ثمین که واقعا عزیز و شیرین و الهی که هر کسی نداره خدا بهش بده. خدای من بعضی وقت ها به خاطر خستگی و یا مشغله زیاد یادمون میره که اون جوری که باید شکر گزارت باشیم ولی خدایا تو خودت از دلمون آگاهی و از نهانمون خبر داری . سال 91 هم داره دیگه خداحافظی میکنه برای همیشه و جای خودش رو به سال نو میده ای خدای من توی سال جدید آرزوهای بنده هات رو خودت اون طوری که به صلاحشونه برآورده بفرما .... ای خدای بزرگ تعجیل در فرج و ظهور آقا امام زمان بفرما....الهی آمین  ...
27 اسفند 1391

سال 1391

سلام.امروز سه شنبه اول اسفند ماه سال 1391 و ساعت 7 شب است. قصد دارم از ابتدای امسال و از خاطراتش اونچه که یادم هست رو اینجا برای دختر نازنینم ثبت کنم تا از خوندن اونا در آینده لذت ببره. ...
1 اسفند 1391

یه خواب خوب

امروز صبح (1391/11/29)قبل از اینکه ساعت زنگ بزنه بیدار بشم برای نماز یه خواب خوبی دیدم.خواب دیدم کربلا بودیم و بهم گفتن نمیخوای بری زیارت گفتم چرا از کدوم طرف برم یه خانمی بود که منو برد گفتم اینجا کجاست گفت از اینجا حرم حضرت ابوالفضل پیداست دیدم خیلی با صفا بود نزدیک ضریح شدم بوسیدم گریه امانم نمیداد از توی ضریح غذای نذری میدادند خانمه یه بشقاب کوچیک داد به من و گفت اینو بده به بچه و من با اینکه ثمین بغلم بود اون غذا رو دادم به یه بچه که کنارم بود .... ...
1 اسفند 1391

شیرین زبون خونه ما

سلام.امروز چهارشنبه 4 بهمن ماه بود.صبح پیش ثمین موندم و نزدیکای ظهر با دخترم رفتیم بیرون کار داشتم .به ثمین قول بازار داده بودم.با هم دیگه رفتیم.دخترم مثل یه خانم پا به پای من میومد خواستم از پله برقی بالا برم گفتم ثمین بیا بغلم مامان گفت نه خودم میام و خیلی قشنگ مثل آدم بزرگا اومد و کلی ذوقش رو کردم.بردم براش پاستیل خریدم البته خودش مدلاشو انتخاب کرد.ثمین جونم دیشب یه کامیون دید گفت مامان این آقا با ماشینش کجا میره گفتم خونشون بعد یه فکری کرد و گفت مامان زنش کو گفتم خونشون.بعد موقع خواب بهم میگه مامان زن بابا کیه گفتم خب منم دیگه ،چند لحظه بعد ثمین بهم گفت زن شب به خیر ....             ثمین...
16 بهمن 1391