سلام.امروز يكشنبه 3 آذر 1392 است. هفته قبل روز سه شنبه و چهارشنبه نذاشتم ثمين بره مهد گفتم هوا سرده و باروني بچه ها مريض هستند ثمين هم سرماخوردگي رو ميگيره ازشون ولي اي دل غافل كه روز پنج شنبه صبح دخترم با حالت مريضي و سرماخوردگي از خواب پاشد و تا عصر كه برديمش دكتر هي داشت بدتر ميشد تا اينكه تب و تب و تب....صداي سينش خس و خس و سرفه هاي خيلي ناجور بميرم الهي كاش رفته بودي مهد لااقل ميگفتم از بچه ها سرماخوردگي رو گرفتي اخه اين دو روز توي خونه بودي و اين طور شدي.خلاصه كارمون شده شلغم پزي و درست كردن سوپ به روش هاي مختلف.ثمينم كه بي اشتهاي بي اشتها ديگه واقعا نميدونم چكار كنم يك هفته خوبه ده روز مريضه.دختر گلم ماماني خيلي دوستت دارم خيلي اين چن...