ثمين دختر زيباي ماثمين دختر زيباي ما، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره
محمدصدرا کوچولومحمدصدرا کوچولو، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

***ثمین ناز نازی***

خدایا شکرگزار تمام نعمت های زندگیم هستم.

ثمین گلی

سلام.امروز شنبه ١٩ شهریورماه ١٣٩٠ است. ثمین خانم ما یکسال و ٣ ماه و ٢١ روزش شده.حالا دیگه تقریبا کارهایی رو که بهش میگم انجام میده و در انجام بعضی کارها کمکم میده البته لابلاش کارهم برام زیاد میکنه ولی خوب اشکالی نداره. ثمین از موقعی که راه افتاده دیگه کمتر میشینه همش راه میره اصلا فکر کنم نشستن یادش رفته.بعضی از کلمات رو یاد گرفته که بگه اونم خیلی زیبا .    ...
19 شهريور 1390

ثمین خانم و سحرهای ماه رمضان

  امروز سه شنبه اول شهریور ماه و مصادف با بیست و دوم ماه مبارک رمضانه.    سفره سحر های ماه رمضان امسال رو ما در كنار يك فرشته آسموني پهن مي كنيم.ثمين ما موقع سحر بدون اينكه ما بيدارش كنيم خودش بيدار مي شه و مياد پيش ما سر سفره سحري و باما در خوردن سحري همراهي ميكنه.ثمين در اين دو شب قدر هم شب زنده داري كرد و تا ساعت 2 نيمه شب بيدار بود.      خدا رو شكر ميكنم كه اين توفيق رو  به ما داد كه امسال هم در كنار ثمين اين فرشته كوچك بتونيم بندگي خداي بزرگمون رو كنيم.از خدا مي خوام به عظمت اين شبهاي بزرگ و زيبا هر كي هر حاجت خيري داره برآورده به خير كنه.انشاءالله   &nb...
1 شهريور 1390

ثمين من

سلام.امروز پنج شنبه 30 تير 1390 است و سن دختر ما 1 سال و 2 ماه و 1 روز و 2 ساعت. دخترم ديگه كم كم داره حرف زدن رو هم يا ميگيره.هرچي كه دستش باشه ميگه اينه اينه و اشاره به خودش ميكنه يعني ماله خودمه.انگشت كوچولوش رو به سمت هر چيز جديدي اشاره ميكنه و ميگه چيه؟ تند تند قدم بر ميداره و ميره وايميسه پهلوي يخچال و ميگه ايمه يعني آب. ...
30 تير 1390

مسافرت ثمین کوچولو

سلام.امروز دوشنبه ٢٧ تیرماه سال ١٣٩٠ میباشد. ثمین ناز ما به همراه مامانی و بابایی و باباجون و مامان جون و عمه اینا یه مسافرت جمع و جور به شمال کشور داشته.بار اولی بود که ثمین دریا رو میدید.دختر ما شنا و شن بازی هم کرد. چندتا عکس از ثمین گذاشتم که ببینید.این کشک و بادمجون رو اول ببینید تا برسیم به عکس ثمین......... ...
27 تير 1390

سلام سلام سلام

  سلام سلام صدتا سلام. امروز یکشنبه ١٢ تیر ماه سال ١٣٩٠ است و اولین روز از ماه پر فضیلت شعبان. ثمین کوچولوی ما دیگه کم کم داره راه میفته.چهار ،پنج قدمی میره و میفته .ثمین هرچی که میخواد فقط میگه ماما اونم خیلی ناز و با احساس.منم به حرفاش گوش میدم و یه جورایی با هم کنار میام دیگه. .خلاصه حسابی سرمون گرم شده. ...
12 تير 1390